ایوب پسر ثروان پسر زارح پسر عیصو مردی بسیار ثروتمندی بود. در قصص انبیاء آمده است که او چهل رمه گوسفند بود و هر رمه را هزار گوسفند. وچراگاهی چندین فرسنگ ملک او بود . او انسانی درستکار و شاکربود. شیطان بر او حسادت کرد ودر پیشگاه خداوند سپاسگزاری و درست کاری او را ناشی از رفاه و ثروت او دانست . خداوند برای اثبات ورد ادعای شیطان تمام ثروت ایوب را گرفت واو را دچار فقر و تنگدستی کرد . اما او دست از شکر گزاری خداوند بر نداشت و همچنان درستکار و پرهیزکار بود. شیطان بار دیگر از خداوند خواست او را بر تن و جسم ایوب مسلط سازد. خداوند خواسته او را پذیرفت و شیطان ایوب را به مرضی مبتلا ساخت که سر تا به پایش مملو از دملهای چرکین شد. واو همچنان خداوند را سپاس می گفت و او را عبادت می کرد.سپس تمام بدنش را از سر تا پا ریش ریش شد آنچنانکه تا هشت ماه نتوانست از جای بر خیزدو در حال نشستن و خوابیدن خدا را عبادت می کرد و قبلا نیز چهار پسرو سه دخترش در اثر ریزش دیوار هلاک شدند چنانکه نه مالی از دنیا برایش باقی ماند و نه فرزندی اما دست از عبادت و شکر کزاری برنداشت سپس حق تعالی سیلی بفرستاد تا گوسفندانش را در چرا هلاک کرد. شبانان بیامدنداند اندوهگین وایوب در محراب نشسته بود. و گفتند گوسفندان همه هلاک شدند .ایوب گفت : چه کنم ؟ اگر در شماخیری بودی با ایشان شدیدی .او داده بود. اگر باید . دیگر بدهد .هفت روز دیگر بر آمد .گاوان در مرغزار چرا می کردند.آتش بیامد و همه را بسوخت وبعضی به دود هلاک شدند گاوبانان در آمدند و اورا در محراب نشته بود. گفتند: همه گاوان هلاک شدند. گفت : چه کنم؟ و همان جواب داد و روی به عبادت آوردو در همانجا در مورد رنج و محنت ایوب روایت شده است :بعضی گویند هفت سال و هفت ماه بود. و به خبری آمده است از رسول علیه السلام- که محنت ایوب ۱۸ سال بود .چون روزگار بر آمد کرم در هفت اندام او افتاد.وبوی گرفت . چنانکه مردمان دیه گرد آمدند... و از دیه بیرونش کردند. شکیبایی در مقابل بلایا و مصیبت های طولانی و تسلیم شدن در مقابل مشیت الهی از خصوصیات بر جسته ایوب است که در نهایت سبب رحم و شفقت خداوند می شود تا این پیامبر صابر از دایره رنج و محنت جدا شده و از غوطه خوردن در ورطه بیماری هولناک رها گردد.چنانکه در قرآن کریم آمده است :یادکن از بنده ما ایوب هنگامیکه به در گاه خدا عرض کرد پروردگارا شیطان مرا سخت رنج و عذاب رسانیده (تو از کرم به خاتم بخش) (خطا کردیم) پای به زمین زن زد چشمه آبی پدید آمد گفتیم در این آب سرد شستشو کن و ازآن بیاشام (تا از هر درد و الم رهایی یابی). و ما اهل و فرزندانی که از او مردند و بقدر آنها هم علاوه به او عطا کردیم تا در حق او لطف و رحمتی کنیم و تا صاحبان خرد متذکر شوند. و ایوب را گفتیم دسته از چوپهای باریک خرما به دست گیر (برتن زن خود که برزدنش قسم یاد کردی) بزن تا عهد و قسمت را نشکنی و ما ایوب را بنده صابری یافتیم چه نیکو بنده ای بود که دایم رجوع و توجهش به در گاه ما بود.مورخان گفته اند: ایوب در یکی از نقاط اطراف شرق فلسطین نزدیک صحرای لم یزرع موقعی که کلذانیان بنای تاخت و تاز در مغرب نهاده بودند زندگی می کرد. (وخدا از حقیقت حال واقف تر است).