دیرستان

جزیره قشم،اداب و رسوم جزیره قشم، معرفی روستای دیرستان

دیرستان

جزیره قشم،اداب و رسوم جزیره قشم، معرفی روستای دیرستان

چگونگی بوجود آمدن بندر تاریخی لافت

داستان اریتره( چگونگی بوجود آمدن بندرتاریخی لافت)

داستان اریتره: به نوشته دکتر احمد اقتداری از دریای پارس تا دریای چین از قول آگاتار خیدوس مورخ کتابخانه دار شهر اسکندریه به سال 113 قبل از میلاد مسیح نوشته است، مردی بود که اریتره نام داشت از مردم ایران فرزند پایوزیس دلاور بود و دولتمند در سواحل دریای پارس زندگی می کرد و به زمان دولت ماد بود در ساحل دریای پارس خانه داشت ، در فصل تابستان با مال زیاد به پازارگاد می رفت تا تغییر آب وهوا دهد.

گاهی هم برای سودا وتجارت و زمانی هم برای گردش وتفریح (پازارگاد ایالت فارس شمالی نواحی مرودشت و قادر آباد وسیوند شیراز کنونی). روزی شیرها به رمه و مادیان آن حمله کردند وبعضی از آنها را دریدند .رمه او با وحشت بسیار فرار کردند و به سوی دریا گریختند . بادی شدید از جانب دریا می وزید ، وقتی که مادیانها خود را وحشیانه به دست امواج سپردند و زمین زیر پایشان خالی شد ، با همان حالت ترس وهراس در دریا شناکرده وبه خشکی مقابل رسیدند . یکی از چوپانان که جوانی شجاع ونترس نیز برکتف مادیانی بیاویخت وبه آن سوی ساحل رسید . اریتره به جستجوی مادیانها پرداخت وچون اثری از آنها ندید ،زورقی ساخت که کوچک ومحکم بود . باد باد مساعدی وزید و وی با قایقش وارد تنگه شد وهمراه امواج به حرکت پرداخت ومادیانها و و نگهبان آنها را در آن سوی آب پیدا کرد و در ساحل جزیره در خشکی در نقطه ی مناسبی د‍ژی ساخت و کسانی را که زندگی در ساحل مقابل ناراضی بودند ،به آنجا برد وتدریجا نیز مسکونی شد و جمعیت کثیری در آنجا گرد آمدند  و آنچنان از کارهای اریتره خرسند بودند که اورا پادشاه خود ساختند و از آن زمان نام آن جزیره را یافت گذاشت.

چاههای طلا

اسم یافت  بر روی این سرزمین بود و کم کم به لافت تغییر یافت ، لافت یکی از بندرهای آباد وکهن جزیره قشم بوده و کتابهای زیادی هم از جزیره قشم به نام جزیره یافت هم نام برده شده است.

*قشم  نگینی بر خلیج فارس  نویسنده ومحقق: فاطمه(ایران) د‍ژگانی1384


نویسنده : رئوف ساعت 7:37 تاریخ جمعه بیست و هفتم فروردین 1389

    25 نظر       لینک مطلب


:داستان امیر جاسک

فیمابین دماغه جاسک و دماغه گوادل که دو نقطه از جنوبی ترین نقاط مملکت ایران هستند یک منطقه کوهستانی است که  ممکن العبور است در آن منطقه سه امیر حکومت می کنند که یکی از آنها مسلمان و دو نفر دیگر خاکشان طرف مشرق واقع شده است بت پرست هستند. امیر مسلمان از آن دو نفر مقتدرتر است  وبه اراضی حکومت هرمز نزدیکتر ، این امیر مثل آبا واجداد خود معروف است به امیر جاسک. پس از آنکه شاه عباس کبیر مملکت هرمز را فتح کرد خواست تمام  سواحل دریا  که آن طرف دماغه ی جاسک امتداد یافته متصرف شود اما امیر جاسک مقاومت کرد شاه عباس هم به همین اکتفا ننمود که امیر خود را تابع پادشاه ایران نخواند،ودر سال یک خراجی به به خزانه ی شاهانه برسانند،مادامی که شاه عباس زنده بود چون کارش منظم ومی توانست اوامر خود را مطاعبت بدهد امیر جاسک همه ساله مرتبا خراجی را که به عهده گرفته بود اداء می کرد ، اما بعد از شاه عباس، شاه صفی که خیلی جوان بود به تخت سلطنت جلوس کرد اعتنائی به امور مملکت نداشت ، امیر جاسک هم از ادای خراج سرباز زد .تمام مدت سلطنت  شاه صفی در مسامحه گذشت،بعد از آنکه شاه عباس ثانی پادشاه شد ،امیر جاسک اظهار ارادتی نکرد  و به تصور اینکه شاه در سن شباب است و به خیال این نخواهد افتاد که بر او حمله بیاورد ، خاصه اینکه به راه های صعب العبور  مملکت خود مطمئن بود که هیچ قشونی نمی توانند خود را به او نزدیک سازند اما بعد از اینکه چند سالی از خراج دادن سرپیچی کرد ، خان هرمز که این را جزء تکالیف خود می دانست از شاه عباس خواست قشونی برای سرکوبی امیر جاسک بفرستد.

 

شاه عباس خود او را مامور  این کار نمود، او به سرعت بیست هزار قشون جمع آوری کرد که اغلب سواره بودند که به جانب مقصود روان شدند ویقین کرد که غفلتا خصم را دستگیر خواهد کرد 

مستقیما خط مشرق را پیش گرفتند و سه چهار روز همان خط را تعقیب نمودند،بعد به ملاحظه اینکه راه را میان بر نموده باشند مستقیما به طرف دماغه ی جاسک حرکت نمودند ، اما غافل از اینکه این راه اگر نزدیکتر است همانطور هم خطرناکتر است ،برای اینکه باید از مقدار کثیری باتلاق وصحراهای پرشن متحرک عبور نمایند.

خان هرمز به رسم بازرگانان ایران شکارکنان وصیدافکنان طی طریق می کردند ،بدبختانه گرفتار باتلاقی شد خودش با سی نفر سوارانش فرو رفته وهلاک شدند ، خبر هلاک شدن خان هرمز  سبب مراجعت قشون شد.همینکه شاه از واقعه آگاهی حاصل نمود ، برادر دیگر خان مرحوم  را به حکومت هرمز منصوب کرد ، و همان حکم را نیز به او داد.

اما امیر جاسک که بواسطه ی جواسیس خود از کارها آگاه شده بود ، دانست که پادشاه ایران به خیال او  افتاده ،خود را آماده ی جنگ ساخته منتظر بود. خان ثانی هرمز با قشونی به خاک او تاخته با وی جنگ در انداخت ،ولی بدبختانه مغلوب شد و جمعی از سپاهیانش مقتول گشتند،به علاوه هوا هم قدری گرم بود که بیم می رفت باقی قشون را نیز گرما تلف نماید ،بنابر این پشت به طرف دشمن کرده به سمت هرمز مراجعت کردند.

امیر جاسک از این فتح مغرور شد وتصور نمود که قشون پادشاه دیگر به این زودی نخواهد آمدکه او را در مملکت خود مزاحم شود ، به خیال افتاد که سفری به مکه ومدینه رفته از پیغمبر بواسطه ی فتحی که کرده است تشکر نماید،آمد از نزدیکترین نقاط دماغه ی جاسک به کشتی سوار شد که به عربستان برود. خان هرمز که جواسیس نزد آن امیر داشتاز عزیمت وحرکت او مطلع شد ،قبل از وقت پانزده الی بیست کشتی با قشون به سر راه او فرستاد که در پستهای معین انتظار او را بکشند، اتفاقا قشون خان هرمز به مقصود نائل شده امیر را دستگیر کرده به هرمز بردند.

هوا به شدت گرم بود خان واهالی هرمز به کوهستانها به ییلاق رفته بودند ، امیر جاسک را یکسر به چادر خان برده محبوس نمودندو شرح واقعه به شاه نوشتند ومنتظر دستور همایونی شدند، از آن طرف که زن امیر از بدبختی شوهرش آگاه شده بود ،چون زن دلاوری بود و جرأت مردانه داشت ، پانصد ششصد سوار برداشته به فرماندهی ‍ژنرال قشون شوهرش که نایب الحکومه او بود با سرعت برق و باد بی همهمه وصدا طی منازل نموده ، شبانه خود را به چادر خان هرمز رسانیدند و خانم امیر جاسک با دست خود خان هرمز را به قتل رسانده و بسیاری از مردمانش را در خواب ریز ریز کرده ، ده دوازده نفر از زوجات خان را نیز اسیر کرده و شوهر خود را آزاد نموده به جاسک مراجعت کردند، وچنان به ریش آنها خندیدند که به ایشان مجال ندادند سر از پای بشناسند.

این خبر جسارت آمیز که به دربار رسید شاه را خشمگین ساخت ، در حال برادر سوم خان را به حکومت هرمز منصوب کرد و فرامین به خان شیراز وخان لار و خان کرمان فرستاد ، که بیست وپنج الی سی هزارسوار حاضر کرده به کمک خان هرمز بفرستند، که انتقام این جسارت را کشیده امیر یاغی را به سزای خودش برسانند ، خان هرمز به سرداری این قشون زیا د حرکت کرد و خاک امیر رسیده و با او مشغول جنگ شدند، این دفعه امیر از دو نفر از امرای بت پرست همجوار خود کمک خواسته بود و آنها نیز با عده ای از جنگجویان  خویش به مدد آمده بودند، باز قشون پادشاه ایران مغلوب شدند  اما خسارت بزرگی که به امیر جاسک وارد آمد این بود که ژنرال و نایب الحکومه ی او را اسیر نمودند،که حقیقتا سردار رشیدی بود وبا چه جرأت و شجاعت زن اورا کمک کرده وی را از حبس خان هرمز نجات داده بود ،شاه که از گرفتاری آن جنرال آگاه شد ، به خان هرمز نوشت که او را به عوض خون دو برادرت به تو بخشیدم که هر چه می خواهی با رفتار کن ، خان هم یکی از بی رحم ترین اقسام عذاب را برای او معین کرد و داد بدن اورا شمع آجین کرده روزی دو ساعت سوار شتری نموده دور شهر می گردانیدند وبا اینکه این شمع ها پیوسته آب می شد و به جراحت های او می ریخت و بدن اورا کباب می کرد ، اما آن مرد دلیر با عزم ، در نهایت شجاعت وبردباری متحمل این عذاب می شد و ابدا شکایت نمی کرد ، بالاخره بعد از آنکه سه روز اورا به این بی رحمی گردانیدند، کمپانی هلندی و سایر فرنگیهایی که در هرمز بودند و تجار داخلی وخارجی کلا از این رفتار ظالمانه متنفر شدند ، به اجتماع نزد خان رفتند و از او خواهش کردند که به این حرکت وحشیانه خاتمه بدهند ، خان برحسب خواهش آنها فورا حکم کرد آن بیچاره را به کنار  دریا برده سر بریدند

( و این بود پایان داستان امیر جاسک در سفرنامه تاورنیه)

* سفرنامه تاورنیه

*بندرعباس وخلیج فارس (تالیف محمدعلی سدید السلطنه کبابی)


نویسنده : رئوف ساعت 20:9 تاریخ سه شنبه بیست و پنجم اسفند 1388

    27 نظر       لینک مطلب
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد