دیرستان

جزیره قشم،اداب و رسوم جزیره قشم، معرفی روستای دیرستان

دیرستان

جزیره قشم،اداب و رسوم جزیره قشم، معرفی روستای دیرستان

زندگانی یعقوب

یعقوبی میگوید: اسحاق به یعقوب گفت تو پیغمبر خدایی و فرزندان تو پیغمبرانند خدایت خیر و برکت داده است. واو را فرمود تا به فدان که جایی است در شام رود. یعقوب به فدان رفت و در آنجا بر سر چاهی زنی دید که گله گوسفندی دارد ومی خواهد گوسفندان خود را آب دهد و سنگ بزرگی برسر چاه است که جز چندین مردبلندش نکنند. زن را پرسید که باشی؟ گفت منم دختر لابان و لابان خالوی یعقوب بود پس یعقوب سنگ را به غلطانیدو گوسفندان او را سیراب کرد و نزد خالوی خود رفت .لابان اورا به یعقوب داد .یعقوب گفت نامزد من راحیله خواهرش بود .لابان گفت این بزرگتر است و راحیله را نیز به تو می دهم. پس یعقوب هر دو را گرفت و اول با لیا عروسی کرد سپس خالویش دختر دیگر خود راحیله را به او داد و راحیله نازا ماند و براو دشوار آمد. سپس خدای متعال یوسف و بنیامین را بخشید.ویعقوب زلفا کنیز لیا را به زنی گرفت و از او سه فرزند متولد شدند. و کنیز راحیله را نیز گرفت و او دان را زائید.بدین ترتیب پسران یعقوب به دوازده تن رسید.پس راحیله وفات یافت و لیا زنده بود و یعقوب یوسف را از سایر فرزندان خود بیشتر دوست می داشت چرا که از همه زیباتر بود و مادرش را نیز از همه زنانش بیشتر دوست داشت . پس برادران براو حسد ورزیده باخود به صحرایش بردندو در چاهی انداختند..... و داستان آنها همان بود که خدای متعال در کتاب عزیز خود فرموده است.در سوره یوسف آیات ۳ تا ۱۰.میخوانیم که یوسف به اسارت برده شد و پس از چهل سال دوری به فضل الهی دوباره به آغوش پدر باز گشت و همه خانواده را در مصر فراهم آورد.چنانکه پدرش حدود هفده سال در آنجا اقامت نمود و قبل از آنکه مرکش فرا رسد یوسف را فرمود که در مصر دفنش نکنند .در حالیکه صد و چهل سال از عمرش گذشته بود در گذشت. هفتاد روز براو گریستند به دستور یوسف جسد او را بوسیله چند غلام مصری به فلسطین بردند و در جوار قبر ابراهیم (ع) و اسحاق به خاک سپردند.سپس همه در مصر مقیم شدند.مصادر قرآن کریم سوره یوسف آیات ۳تا۱۰ وتاریخ یعقوبی ج۱ ص ۳۰و۳۱ وتاریخ ابن خلدون ج۱ ص۳۹.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد