دیرستان

جزیره قشم،اداب و رسوم جزیره قشم، معرفی روستای دیرستان

دیرستان

جزیره قشم،اداب و رسوم جزیره قشم، معرفی روستای دیرستان

زندگانی حضرت یونس(ع)

یونس نیز یکی از رسولان (بزرگ خدا)بود پیغمبری از بنی اسرائیل که پس از حضرت سلیمان(ع) براهل نینوا مبعوث شد و او را به تازی ذوالنون گویند. یونس نافرمانی کرد و بی انکه فرمانی به او داده شود از میان قوم به درون کشتی ای گریخت که درون آن مردم بسیار بودند با مال فراوان وبه ملاحان خبر دادند که در میان مسافران بنده ای فراری است (از قوانیین کشتی بود که چون بنده ای فراری در آن باشد نرود) چون به جستجو پرداختند یونس خود گفت: که بنده فراری منم، اجازه دهید کشتی برود ومنرا به دریا افکنید. گفتند حاشا که تو ناصالح باشی، سیمای تو نشان می دهد که بنده گریز پا نیستی ما تو را به دریا نیندازیم، و در نهایت کار به قرعه کشید، از میان مردمان چند بار قرعه به نام یونس در آمد، او را به دریا انداختند خدای متعالی به ماهی نون وحی فرمود که دریاب بنده مرا بدون آنکه پوست او خراشیده شود و آسیبی او رسد، بدان که او طعمه تو نیست وماهی او را فر برد و چهل روز در شکم خود جای داد، تا آنکه یونس توبه کرد و خدای تعالی توبه او را پذیرفت و نافرمانی اش به بخشید و از شکم ماهی رهایش کرد به همین سبب اورا ذوالنون و صاحب الحوت لقب دادند که به معنی خداوند ماهی و همدم ماهی است. و در قرآن کریم سوره سافات آیه 138 فرمودیم ... .ویاد آر حال یونس را هنگامیکه از میان قوم خود غضبناک بیرون رفت و چنین پنداشت که ما هرگز او را در مضیقه و سختی نمی افکنیک (تا آنکه به ظلمات دریا و شکم ماهی در شب تار گرفتار شد) آنگاه در ان ظلمت ها فریاد کرد که الها خدایی به جز ذات یکتای تونیست تو از شرک و شریک و هر عیب و آلایش پاک و منزهی و من از ستمکارانم، پس ما دعای او را مستجاب کردیم واو را از گرداب غم نجات دادیم و اهل ایمان را اینگونه نجات می دهیم . پس اوچهل شبانه روز در شکم ماهی بماند جون مدت بگذشت خدای تعالی ماهی را فرمود تا او را به صحرا انداخت چنانکه گفت :آنگاه خدای تعالی درخت کدو را برویانید تا زود برآمد و سایه افکند و از آنجاست که درخت کدو سریع النبات باشد، او در سایه آن درخت می بود و خدای بز کوهی را فرستاد تا او را شیر می داد چون روزی چند بر آمد درخت کدو آب نیافت و خشک شد یونس دلتنگ شد خدای تعالی وحی کرد به او که برای درخت کدو که خشک شد دلتنگ شدی از برای صد هزار مرد و زیادت که هلاک شدنی دلتنگ نمی شدی و او را اعلام کرد که ایشان ایمان آورده اند و در طلب و ارزوی تواند، یونس (ع) بیامد چون به شهر رسید شبانی را دید شبان او را گفت تو چه مردی؟ گفت، من یونس متی ام گفت پادشاه  این شهر و مرمان این شهر آرزومند دیدار تواند چرا در شهر نروی گفت نمی روم ولیکن چون تو با شهر شوی پادشاه زا سلام من برسانی و بگویی که یونس تو را سلام می کند شبان گفت تو عادت پادشاه و مردمان این شهر دانی که هر کس دروغی بگوید او را بکشند اگر از من  بینه خواهد من چه گویم؟گفت این درخت و این سنگ گواه. شبان برفت و پادشاه را گفت مردی به این شکل وبدین هیئت مرا گفت، من یونس متی ام سلام من به پادشاه برسان و او برفت، پادشاه گفت یا کذاب ما مدتی است تا یونس را طلب می کنیم واو را نمی یابین تواو را از کجا یافتی، گفت من او را فلان جایگاه دیدم و براین دو گواه دارم گفتند کیستند آن دوگواهان گفت، سنگی است و درختی پادشاه عجب داشت وزیر را با جماعتی معروفان گفت بروید و بپرسید و بنگرید صحت این حدیث اگر راست می گوید باز پیش منش آرید و اگر دروغ گوید گردنش بزنید.یونس (ع) آنجا که مرد را پیغام داد با درخت و سنگ تقریر کرد که چون او آید و گواهی خواهد برحضور و برابر او گواهی دهید وایشان تقبل کردند شبان بیامد با کسان پادشاه به نزدیک آن سنگ و درخت و ایشان را گفت، به آن گواهی که مرا نزدیک شما هست سوکند می دهم برشما نه یونس اینجا حاضر آمد و مرا پیغام داد بملک؟ درخت و سنگ  گواهی دادند. مردمان پادشاه باز آمدند و ملک را خبردادند،پادشاه دست شبان گرفت و او را برجای خود بنشاند و گفت این جای بتو سپردم نگاه دار و پادشاهی کن که تو راست. واو برخاست و بطلب یونس بگردید واو را بیافت و عمر در خدمت او بسر برد. یونس سی و یک سال در میان ایشان بود تا وفات کرد .از قاموس کتاب مقدس در باره قبر یونس نوشته است چون از زیارت آن موضع (کوهی در نزدیکی شهر طبریه قرار دارد) برگشتم به دهی رسیدم که آن را کفرگنه می گفتند و گور یونس نبی علیه السلام در آنجاست (سفر نامه دبیر سیاقی ص 22 ).مصادر قرآن کریم سوره سافات آیه 138و سوره انبیاء آیات 86و87  تاریخ ابن خلدون جلد اول ص 72. 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد