دیرستان

جزیره قشم،اداب و رسوم جزیره قشم، معرفی روستای دیرستان

دیرستان

جزیره قشم،اداب و رسوم جزیره قشم، معرفی روستای دیرستان

زندگانی دانیال نبی

دانیال از پیامبران بنی اسرائیل و از نسل حضرت داود(ع) بوده است که در دوره هخامنشینان همزمان با کورش و داریوش می زیست .او در میان گروهی از یهودیان در اورشلیم به اسارت بخت النصر در آمد و در سال ۵۸۶ ق.م به بابل فرستاده شد. در آنجا به جهت سجده از فرمان امیر بابل سر پیچی کرد و فرمانروا او را به جرم نافرمانی در جلو شیران درنده انداخت اما جان سالم به در برد و پس از گذشت بخت النصر به فرمان بهمن پسر اسفندیار به بیت المقدس بر گردانده شد و خداوند تبارک و تعالی او را به اعجاز علم رمل مسلح ساخت و تا مدتها راهنمای قوم بنی اسرائیل بود پس به ولایت خوزستان رفت و آنجا در گذشت. ابو موسی الاشعری رضی الله عنه در عهدامیر المومنیین عمر خطاب رضی الله عنه بوقت فتح خوزستان گور او را یافت او را تجهیز کرد و بر او نماز کرد وجهت او مزار ساخت  مجمل التواریخ و القصص ص 436-445

زندگانی خضر و الیاس

مفسران قرآن و طبری ضمن تفسیر بعضی آیات  نوشته است :چون موسی(ع) با خدای همی مناجات کرد. ایدون گفت: یارب هیچ خلق ترا هست بر پشت زمین از من داناتر ؟ گفت : یا موسی مرا بنده ای است نام او خضر است او به علم از تو بیش است.موسی گفت: یارب مرا سوی او رهنمون کن . خدای عز وجل - گفت : او در میان دو دریا باشد پس موسی گفت : من نیاسایم تا به میان دو دریا نرسم و سوی خضر روم و از او علم آموزم...چون موسی بدان مجمع الجزایر رسید.موسی به آن شخص عالم گفت آیا اگر من طبیعت و خدمت تو کنم از علم لدنی خود مرا خواهی آموخت آن عالم پاسخ داد که تو هرگز نمی توانی که با من صبر پیشه کنی و چگونه صبر توانی کرد بر آن چیزی که اصلا از آن آگهی نیافته ای. موسی گفت به خواست خدا مرا با صبرو تحمل خواهی یافت و هرگز در هیچ امر با تو مخالفت نخواهم کرد. آن عالم باز گفت اگر تابع من شدی دیگر از هر چه من کنم هیچ سوال مکن تا وقتی که از آن راز من خود تو را آگاه سازم و سپس هر دو برفتند تا وقتیکه در کشتی سوار شدند آن عالم کشتی را شکست موسی گفت ای مرد چرا کشتی را شکستی تا اهل آن رابه دریا غرق کنی بسیار کار منکر و زشتی بجا آوردی.آن عالم به موسی گفت آیا من با تو نگفتم که تو هرگز ظرفیت و توانائی آنکه با من صبر کنی نداری .موسی گفت برمن مگیر که شرط خود را فراموش کردم و مرا تکلیف سخت طاقت فرسا فرما و باز با هم روان شدند تا به قتل رساندن بچه و استحکام و تعمیر دیواردو طفل یتیم طبق آیات ۶۵و۶۶و۶۷ از سوره۱۸کهف که در قرآن مجید آمده است تا آیه ۶۳ به بعد که خضر یا آن عالم موسی را به اسرار غیبی آگاه می سازدا. اما الیاس طبق تاریخ بلعمی آمده است پس چون سالها برین آمد و دین بت پرستی در بنی اسرائیل فراخ شد. خدای عز و جل الیاس را به پیامبری بفرستاد به شهری از شهرهای شام واندر وی ملکی بود بت پرست (احاب نام) و او را زنی بود نام آن زن ازبل و آن ملک بتی داشت بزرگ آن را پرستیدی و نام آن بت (بعل) بود... پس الیاس بیامد و مردمان را به خدای بخواند و از بت پرستیدن بعل نهی کرد و شریعت دین تازه کرد. و الیاس از فرزندان هرو بن عمران بود و نسبت او الیاس فتحاح بن العازار بن هارون بن عمران بود.که در  قرآن کریم از الیاس به نیکی یاد شده است . رسیدن و دست یافتن آن دو به سر چشمه حیات و یافتن عمر جاودانه یکی از آن موارد است که سبب شده مفسران آن دو را یکی بدانند. نجات یافتن گمراهان دریا بدست خضر و نجات یافتن گم شدگان خشکی به دست الیاس. از موار مشابه دیگر است. والیاس کل من الصالحین... سوره انعام آیه ۸۴ .

زندگانی داود علیه السلام

داود علیه (السلام) در سال 1086 یا1071 ق.م در شهر بیت الحم فلسطین بدنیا آمد.ابتداء  چوپانی گوسپندان پدر خود را به عهده داشت.در پانزده سالگی به شرط کشتن جالوت دختر طالوت را نامزد کرد شاول با لشکریان خود در مقابل ستاره پرستان که برای جنگ فراهم شده بودند صف آرایی کرد. مردی از میان ستاره پرستان بیرون آمد که قدش پنج ذراع بود وبه او غلیاث می گفتند (واو جالوت بود) گفت: در بین شما کسی هست که با من بجنگد. داود به شاوءل گفت .من با او می جنگم گفت خداوند یار تو باشد. داود پنج سنگ بر داشت و با چوبی به جنگ او رفت . غلیاث داود را دست کم گرفت و گفت مگر با سنگ و چوپ به جنگ سگ آمده ای ؟گفت به جنگ بدتر از سگ. همانگاه سنگی از کیسه اش در فلاخن نهاد و به سوی او پراند.سنگ در پیشانی جالوت نشست و او را نقش زمین کرد.داود بلافاصله به سوی او شتافت و سرش را از تن جدا کرد. لشکر غلیاث فرار را برقرار ترجیح داد و فرزندان یهودا بسیار خوشحال شدند اما شاوءل به داود حسادت کرد و در حالیکه دختر خود را به او داد. داود را به فرماندهی 1000 نفر منسوب کرد و به سر زمین یهودا فرستاد تا به دست ستاره پرستان کشته شود. اما خداوند او را غالب و ستاره پرستان را مغلوب ساخت. شاوءل تصمیم گرفت او را به هر طریقی بکشد.اما داود گریخت وبه نزد شمویل پیامبر رفت و داستان خود را به او گفت ولی شاوءل دست بر دار نبود و پیوسته برای قتل او چاره جویی می کرد تا آنکه داود از آنجا هم گریخت و نزد پادشاه جات رفت( اخیش ملک جات ) شاوءل به جرم فراری دادن داود کاهنان را که تقدیس پروردگار می کردند کشت.آنگاه خود به جستجوی داود رفت. داود به غاری رفت .شاوءل بدون آنکه بداند او در غار است برای ادای حاجت داخل شد. همراهان داود گفتند اکنون که فرصت به دست آمده است او را بکش اما داود نپذیرفت. در همان ایام شمویل نبی دار فانی را وداع گفت بنی اسرائیل مرگش را گرامی داشتند و تا سی روز برای او نوحه خوانی کردند. سپس شاوءل به جنگ ستاره پرستان رفت و مغلوب شد. ابتدا سه پسرش کشته شدند و سپس شاوءل خود را کشت تا بازیچه مرگ بد فرجام به دست دشمن نشود. چون شاوءل که طالوت باشد در گذشت داود به پادشاهی بنی یهدا رسید اما هفت سال با پسر طالوت جنگید. تا او به قتل رسید. سپس قدس و سوریه و قسمتی از جزیره را فتح کرد. گویند با آنکه داود 99 زن داشت با این همه به سبا زن یکی از امرای خود دل باخت و بوسیله خواهر زاده اش یوآب او را  در صف اول جبهه جنگ قرار داد تا کشته شد. سپس زن او را گرفت ولی با آنکه سخت پشیمان شد.دو فرشته به امر الهی او را سر زنش کردند.وخداوند ناتان پیغمبر را نیز نزد او فرستاد که به او گفت ای داود مگر خدا تو را نفرموده است که در داوری دادگر باشی و به حق حکم نمایی و هوسرانی نکنی اما تو چنین کردی. خداوند فرمود اکنون به دست بدترین فرزندانت از تو انتقام گیرم و او را بر تو و زنانت چیره سازم.داود سخت بی تاب شد . مسعودی در این باره گفته است : کسان در باره گناه داود خلاف کرده اند بعضیها نظری همانند ما داشته و گناه و تعمد فسق را از پیامبران نفی کرده و آنها را معصوم شمرده اند.بنابر این گناه داود همان بود که گفتیم و خدا عز و جل پس از چهل روز که داود روزه دار و گریان بود توبه او را پذیرفت. سپس پسر داود به نام ابیشالوم بر پدر یاغی شد. به دستور داود دستگیرش کردند اما بار دوم یاغی شد .اینبار داود از او گریخت و پیاده راه کوه طور رفت. ابیشالوم به شهر پدرش اورشلیم مسلط شد و با کنیزان پدرش نزدیکی کرد و گفت خداوند مرا پادشاه بنی اسرائیل گردانیده است. پس با لشکری بالغ بر 12000 نفر در پی داود شتافت تا او را بکشد ولی داود گریخت و ازرود اردن گذشت و درآنجا گروهی از یارانش وبسیاری از مردم شهرها بر گرد او جمع شدند. تا آنکه پسر دیگرش یوآب را به جنگ ابیشالوم فرستاد. درگیری و دار جنگ ابیشالوم که بر استر سوار بود سرش به شاخه های پیچیده درخت بلوط گیر کرد و گردنش در هم شکست. یو آب سه تیر به اوزد و ابیشالوم را در چاهی انداخت. با این وجود در مرگ او بی تابی کرد بعد از آن گروهی دیگر براو یاغی شدند .داود با آنهاجنگید و همه را از میان برداشت. آنگاه به تسبیح خداودن بر خاست وگفت : پرورگارا تو را پرستش می کنم و دوستی خود رابرای تو خالص می گردانم چرا که تویی نیروی من و سلاح من و پناه من ونجات دهنده من پروردگارا از همه عادلتری و دریاری کسانیکه برتو توکل نمایند کوتاهی نداری زیرا که پروردگار جز تو نیست. مرا نیرومند ساز و در راه راست بینائیم ده.....داود (ع) را از اوریا پسری آمد که همان سلیمان است داود گفت اهل کشور را فراهم نمائید و سلیمان که آن زمان پسری 12 ساله بود داود گفت : پسرم را بر استر سوار کنید و بر منبر من بنشانید که خدا او را سرور بنی اسرائیل قرار داد. پادشاهی با چشمانم نظاره کنم . آنگاه بیماری داود سخت شد و سلیمان را وصیت  فرمود گفت : من برای تمامی اهل زمین می روم. قوی و دلیر باش. وصیتهای پروردگارت را بکار بندو عهد ومیثاقها یش را نگهدار و امرش را که در تورات بر موسی بن عمران فرستاده است رعایت نما. داود به حسن الحال مشهور است و آوایی موثر داشت و در مزمار نواختن ماهر بود داود (ع) در 120سالگی پس از چهل سال پادشاهی به هنگام خواب در1006یا1001 ق.م در گذشت اساس بیت المقدس را او بنا نهاده است و گورش در خارج سور آن شهر واقع است در قرآن کریم 14 مورد ذکر داود رفته است و خدای تعالی پیغامبر محمد (ص) را گفت : فاذکر عبدنا داود( قرآن 17/38) مصادر تاریخ طبری ج1 ص 338-341 و تاریخ یعقوبی ج 1 ص38 و تاریخ مسعودی در مروج الذهب ج1 ص57 به آن اشاره کرده است که قضیه گناهان داود (ع) باطل دانسته اند و جواب دادند چیزی جز خرافات کتاب سموئیل دوم تورات (ب11وب12 ی1-23) نیست و فرستادگان پروردگار که عصمت و طهارت آنها به دلایلی قطعی ثابت است از گناهان کوچک و بزرگ در همه عمر برکنارند. قرآن کریم و دیگر منابع اسلامی که خرافات اهل کتاب بدان راه نیافته است داود را پیغمبری بزرگوارو پیشوایی پر هیزکار و داوری دادگر می شناسند تاریخ یعقوبی ج1 ص60.