دیرستان

جزیره قشم،اداب و رسوم جزیره قشم، معرفی روستای دیرستان

دیرستان

جزیره قشم،اداب و رسوم جزیره قشم، معرفی روستای دیرستان

زندگانی شعیب (ع)

مسعودی گفته است: شعیب بن نویل بن ابراهیم بود که به عربی سخن می گفت و پیامبر اهل مدین بود و چون موسی (ع) از فرعون گریزان شد به شعیب (ع) گذشت و خداوند عز و جل قصه  موسی را با شعیب که دخترش را به زنی گرفت بیان کرده است. گویند پیامبر اکرم (ص) او را خطیب پیامبران خواند از بسکه قوم خود را در تعبد ایزد تعالی به سخنان بلیغ موعظت کرد.در قرآن کریم می فرماید :وبه اهل مدین برادر آنها شعیب را فرستادیم گفت ای قوم خدایی را به پرستید که شما را جز او خدائی نیست اکنون که از جانب پروردگار برشما دلیلی روشن آمد کم ندهید و در سنجش کیل ووزن نظم و اصلاح آن آمد به فساد بر نخیزید. .... گروهی از قوه شعیب که از حکم خدا سرکشی کردند به پیغمبر خود شعیب گفتند ما تو و پیروانت را از شهر خویش بیرون می کنیم مگر آنان به کیش ما برگردند. شعیب گفت با این نفرت که ما از آئین شما داریم رجوع ما به آن محال است. اگر ما به دین شما برگردیم با وجود آنکه خدا ما را از آن نجات داده همانا به خدا افترا و دروغ بسته ایم و هرگز نشود که ما به آئین جاهلانه باطل شما رجوع کنیم مگر آنکه مشیت خدا قرار گیرد که او پروردگار ماست و به مصالح ما آگاه است و ما بر او توکل می کنیم واز او فتح و پیروزی می طلبیم. پروردگارا تو در نزاع بین ما و امت به حق مارافاتح گردان که تو بهترین پیروزی دهنده ای. گروهی از کافران امتش مردم را تهدید کرده و گفتند ای مردم اگر پیروی شعیب کنید البته در زیان خواهید افتاد. پس زلزله بر آنها آغاز گردید شب را صبح کردند در حالیکه در خانه های خود به خاک هلاک افتادند .آنان که شعیب را تکذیب کردند هلاک شدند و اثری از آنها باقی نماند. در مجمل التواریخ آمده است که شعیب (ع) تا عهد حضرت موسی بماند و زیادت عمر او را سخت دراز گویند. مصادر قرآن کریم سوره اعراف - سوره شعرا و مروج الذهب ج۱ ص۴۱ و تاریخ یعقوبی ج۱ ص ۳۴ و تاریخ ابن خلدون ج۱ ص ۸۴

زندگانی سلیمان (ع)

پس از آنکه خداوندبزرگ سلیمان (ع) را به جای پدرش داود (ع) به پیامبری رساند. به خواست خداوند ابر و باد و باران و پریان و جمع کثیری از آدمیان و مرغان و درندگان به فرمان او در آمدند. اما برادرش یو آب که فرمانده جنگهای پدرش بود با گروهی از یارانش در پی تصاحب اقتدار و نابودی او بر آمدند . برادر دیگرش ادونیاس نیز بر علیه او به آنها پیوست اما سلیمان همه آنها را کشت و تخت پادشاهی را مستحکم و پایدار ساخت.در قرآن کریم و در سوره انبیاء  آمده است : ویاد کن ای رسول احوال داود و سلیمان را وقتی که در باره گوسفندان بی شبانی که مزرعی را تباه کردند قضاوت نمودند و ما برحکم آنها گواه بودیم و ما آن قضاوت را به سلیمان به وحی آموختیم و به هر یک مقام حکم فرمایی و دانش عطا کردیم و کوهها و مرغان را به آهنگ (تسبیح و نغمه) داود رام و مطیع او گردانیدیم..... و باد صرصر را ما مطیع سلیمان گردانیدیم تا او بدان سوی زمین شامات که با برکت برای جهانیان کردیم حرکت کند و ما به همه امور عالم و مصالح بندگان دانائیم و نیز برخی از دیوان را رام و مطیع سلیمان کردیم که به دریا غواصی کنند و یا بکار دیگر در دستگاه او بپردازند و ما نگهبان دیوان برای حفظ ملک سلیمتن بودیم .سلیمان (ع) ساختمان بیت المقدس را آغاز کرد و گفت : خدا پدرم داود را فرمود خانه ای بنا کند واو به جنگها گرفتاربود پس خدا وحی فرمود که پسرت سلیمان خانه را به نام من خواهد ساخت آنگاه سلیمان فرستاد تا چوپ صنوبر و چوپ سرو فراهم نمودند سپس بیت المقدس را از چوپ بنا کرد و آن را استوار ساخت واندرون دیوارهای خانه رابا چوبهای منبت پوشانید و برای آن هیکلی زرنگار ساخت. که افزار های طلا در آن بود. سپس تابوت سکینه را بر داشت و در هیکل نهاد. در میان تابوت همان دو لوحی بود که موسی (ع) نهاده بود . وچون سلیمان تابوت سکینه را در جایش نهاد در حضور تمامی جماعتهای بنی اسرائیل پیش روی هیکل ایستاد و خدا را تسبیح و تقدیس گفت و...خداوند تبارک و تعالی نیروهای خارق العاده ای در اختیار سلیمان (ع) قرار داده بود. گرچه دیو-پری یا شیطان موجودات پنهانی یا فوق تصور (یا به عقیده بعضیها موجودات خیالی )هستند اما در تفاسیر آمده است که خداوند این نیرو های ممتاز و خارق العاده را مطیع امر آن حضرت قرار داده بود .حتی در موقع لزوم باد و باران و جانوران ومرغان نیز در شمار نیرو های فرمانبردار او بودند . سلیمان علیه السلام - را یساطی بود و چنین گویند که پانصد فرسنگ بود و هر آن وقت که آن بساط بگستراندی.پانصد کرسی زرین و سیمین برآن بساط نهادندی. و تخت سلیمان (ع)- بر میان بساط بنهادند و گرسیها گرداگرد آن تخت نهاده بودی. وزیران و خواجگان و وکیلان و نایبان برآن کرسیها نشستندی. و گرداگردایشان اول آدمیان نشستندی.واز پس آدمیان پریان بودندی. و از پس پریان دیوان بودندی. وازپس دیوان ستوران بودندی. پس مرغان را بفرمودی تا پرهای در پر زدندی اندر هوا وبر سر وی سایه کردندی.تاآفتاب بر سلیمان (ع) وبر سپاهش نتافتی.در بین مرغان هدهد در محضر سلیمان مقام والایی داشت . در سفر به سر زمین حجاز از میان مرغانی که بر سلیمان سایه افکنده بودند جای هدهد خالی بود از همان جای آفتاب بر سر سلیمان تابید. از طرفی گرمای سوزان خلایق همراه را بی تاب و تشنگی را بر آنان غلبه ساخته بود .چون غیر از هدهد کسی محل آب را نمی دانست سلیمان پرسید هدهد کجاست؟ و چرا جای او در میان مرغان خالی است.چون بدون عذر موجه غایب شده او را به عذابی سخت معذب گردانم مگر آنکه برای غیبتش دلیلی داشته باشد. پس از اندک هدهد آمد وگفت : من به چیزی که تو از آن در جهان آگاه نشده ای خبر یافتم و از ملک سبا بطور یقین خبر مهم آورده ام. هدهد از بلقیس ملکه سر زمین سبا و چگونگی تاج و تخت او و پرستیدن او خورشید را برای حضرت سلیمان خبر آورده بود.که در مطالب قبل به آن اشاره شد.مسعودی گفته است: پادشاهی سلیمان بر فلسطین و اردن چهل ساله بود و سپاهش ۶۰هزار بود. همه شمشیر زن وجوان خط ندمیده و شجاع و جنگاور... خدا عز و جل به سلیمان چندان ملک داد که به کس نداده بودو جن و انس و پرنده و باد را مسخر وی کرد تا چهل سال برای او دست به هنرهای شگفت آور می زدند و کاخهای بلند می ساختند و در هر کاری گوش به فرمان او بودند سلیمان (ع) در سن دوازده ساله به پادشاهی رسید و در سن ۵۲ ساله بود که وفات یافت و پهلوی قبر پدرش داود (ع) به خاک سپرد. پس از او پادشاهی بنی اسرائیل تقسیم شد.مصادر مروج الذهب ص۴۹و۵۱ و تاریخ یعقوبی جلد۱ ص ۷۱ قرآن کریم سوره نمل در باره وادی موران و مناظره سلیمان و مور .

سام و پسران نوح

ابن خلدون گفته است : نسب شناسان و مفسران متفق اند که فرزندان نوح که همه نوع بشر از آنها پدیدار آمده اند سه تن بودند . سام و حام و یافث و ذکر آنها در تورات آمده است . طبری گفته است : که سام پدر عرب است و حام پدر حبشیان و زنگیان و یافث پدر رومیان . اما نوح (ع) قبل از رحلت سام را وصی خود قرار داد و او بعد از پدر قیام کرد و طبق دستور پدر مخفیانه جسد حضرت آدم (ع) را از گشتی بیرون آورد سپس دو برادرش حام و یافث را احضار نمود و به آنها گفت همانطور که می دانید پدرمان مرا وصی خود قرارداد و به من فرمان دادبه دریا روم و از آن طریق زمین را نظاره کنم و باز گردم. اکنون که عازم آنجایم شما به زن و فرزندانم نیکی کنید تا باز گردم. وآن دو برادر گفتند زمین دگر گون شده وما از  ددان در هراسیم که بر تو آسیب رسانند. سام گفت :خداوند فرشته ای رابه همراهم خواهد فرستاد و من ملکیز دق پسر لمک را نیز به همراه خود می برم.(لمک پسر سام و ملکیز دق نو ه اش بود) سپس با کسب اجازه از پدر و مادر او به نام یاوزدق و با حمل جسد حضرت آدم (ع) رهسپار دیاری شدند که آن فرشته راهنمایشان بود گویند آنها در محل مسجد منی فرود آمدند (بعضی گفته اند که آنها در سر زمین مقدس در شام فرود آمدند). وبدان ترتیب سام جسد را در میانه زمین به خاک سپرد و ملکیزدق را به نگهبانیش بر گماشت و به او گفت خداوند هر روز فرشته ای از فرشتگانش را نزد تو خواهد فرستاد تا ندیم تو باشد .وقتی سام باز گشت از او پرسیدند ملکیزدق چه شد ؟ جواب داد او در را فوت کرد و من او را دفن کردم سپس پدر و مادرش بر مرگ او گریستند ومرگ سام نیز پس از چندی فرا رسید سام در سن ۱۰۲ سالگی دارای فرزند پسری به نام ارفحشد شد که به هنگام رحلت پدرش ۴۹۸ سال داشت. سام او را وصی خود قرار داد و همچون پدرانش او را به ستایش خداوند کریم و رفتار و اعمال نیک توصیه کرد. یعقوبی گفته است : سام روز پنجشنبه هفتم ایلول در گذشت و عمر او ۶۰۰ سال بود در حالی که مسعودی خود لمک را نگهبان جسد آدم (ع) دانسته و عمر سام را ۳۰۰ سال نوشته است. الله اعلن مصادر تاریخ یعقوبی ج ۱ ص ۱۶و مروج الذهب ج۱ ص۳۴.

زندگانی زکریا و یحیی

زکریا بن ازان بن مسلم بن صدوق که نسبش به سلیمان بن داود می پیوست در آن زمان پیغمبر مقتدا وصاجب قربان بنی اسرائیل بود و پیوسته در مسجد اقصی به عبادت باری سبحانه و تعالی قیام می نمود و آن جناب را پسر عمی بود موسوم به عمران بن سامان. ابن عمران پدر مریم (ع) است. ابن خلدون به نقل از طبری گفته است حنه مادر مریم آبستن نمی شد. نذر کرد که اگر صاحب فرزندی شود او را معتکف بیت المقدس گرداند و بسیار بودند که چنین نذر می کردند. چون فرزند را زائید آن را در پارچه پیچید و به مسجد اور وبه عابدانی که در آنجا معتکف بودند سپرد. برای کفالت او قرعه زدند . قرعه به نام زکریا در آمد زکریا مریم را برگرفت واورا در مکانی شریف از مسجد که جز او هیچ کس را حق ورود بدان نبود جای داد. گویند آنجا محراب مسجد بود ظاهرا پس از آنکه شیر خوراگی اش به پایان آمداو را به عباد مسجد سپرد و مریم در مسجد ماندو به عبادت پروردگار مشغول شد و آنگاه که نوبت اومی شد کار سدانت را نیز به عهده می گرفت.ایشاع خاله مریم که زن زکریا بود نیز نازا بود. زکریا از خدا فرزندی خواست اورا به یحیی بشارت داد یحیی مقام پیامبری یافت زیرا زکریا گفته بود که از من و خاندان یعقوب میراث برد و آنان همه پیامبران بودند. پس یحیی نیز پیامبر بود .یحیی در کودکی و جوانی حالاتی عجیب داشت .در دولت هیرودوس پادشاه بنی اسرائیل متولد شد. در بیانها می زیست . ملخ می خورد و از پشم اشتران لباس می پوشید یهود او را در زمره کوهنهای بیت المقدس در آوردند و خداوند او را به نبوت سر افراز کرد.در قرآن در مورد نبوت یحیی آمده است:ما به یجیی خطاب کردیم که تو کتاب آسمانی را بقوت نبوت فرا گیر و به او در همان سن کودکی مقام نبوت بخشیدیم .واو به لطف خاص ما بدان مقام نبوت رسید و از این روکه طریق بندگی خدا و تقوی پیش گرفت. ابن خلدون در باره قتل زکریا و پسرش یحیی به نقل از راویان گفته :چون یحیی کشته شد زکریا گریخت و به معجزه در درون درختی پنهان شد اما گوشه ای از ردایش که از اشکاف درخت بیرون  مانده بود مردم را به او راه نمود. و مردم درخت را با اره به دو نیم کردند و زکریا نیز به دو نیمه شد. روایت صحیح است که او را در بیت المقدس دفن کرده اند. والله اعلم. مصادر قرآن کریم سوره مریم آیات ۱۱ تا ۱۴ سوره آل عمران آیه ۳۶و ۳۴و ۴۰

زندگانی زرتشت

مسایل بسیاری در باره زرتشت در برابر دیدگان ما جلوه گری می کند و به درستی مابه نومیدی است که پس از سالیان درازی که بررسیها در این باره کرده اند باز نمی دانیم زرتشت چه زمان زیسته و تعلیمات او دقیقا چه بوده است. از شواهد چنین بر می آید که او یک تن نبوده و دریک زمان نزیسته است. بلکه  اطلاعات صریح در باره این پیامبر و زمان او بیشتر دال بر غیبت اوست تا حضورش در یک دوران معین ....برای تعیین دوران زندگی زرتشت هیچ آگاهی تاریخی در دست نداریم تنها می توان به حدس گفت که شاید وی پیش از شاهنشاهی هخامنشیان زیسته باشد و اکثر ا اعتقاد دارند که او در مشرق ایران می زیسته و زادگاه او در آذربایجان بوده است.از چکیده روایات و مطالب موجود می توان دریافت که زرتشت یکی از بزرگترین پدیدآورندگان دین در جهان است زیرا او بود که برای اولین بار جهانیان را متوجه اعمال نیک و بد خویش ساخت و مردمان را به ستودن خداوند یکتا و توشه آخرت آگاه ساخت. او بود که که پاداش برای عمل نیک و مکافات برای عمل بد را شناخت و عده بسیاری از مردمان ادوار خویش را از وجود یگانه آفرینش هستی مطلع ساخت.ابن خلدون به نقل از علمای فرس گفته است که زرتشت کتابی آورده و مدعی شد که وحی براو نازل شده و بعد از او کتاب را بر هزار (پوست گاو) نوشتند و به زر منقش کردند و بشتاسب آن را در هیکل اصطخر بنهاد و هیربدان را براو گماشت و عامه را از آموختن آن منع کرد . مسعودی گفته است آن کتاب را بستاه (نستاه) می گفتند و آن کتاب زمزمه است ومدار آن بر شصت حرف از حروف الفبااست وزرتشت آن را تفسیر کرد و آن تفسیر را زند نامیدنداین کتاب را سه بخش است: بخشی دراخبارامت های گذشته و بخشی در حوادث آینده و بخشی در نوامیس وشرایع. خداوند از حقیقت حال واقف تر است.